گل آقا و تجارت گندم
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید از شما خوانندگان محترم تقاضا دارم که خودتان در باره قهرمان داستان قضاوت کنید که حقش چیست زنگ تفریحی که در لابلای داستانها برایتان می نویسم شامل دنیای فرقها است
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های پند اموز و آدرس ffathi45.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 118
بازدید کل : 32776
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


داستان های پندآموز
داستانهایی که باعث تعجب آدمی می شود و زنگ تفریح که شامل دنیای فرقها است که آدمی را لحظه ای هر چند کوتاه به تفکر وا می دارد.
برچسب:, :: ::  نويسنده : فرخ لقا .فتحی       

گل آقا بخاطر از دست دادن میوه های باغش به تکاپو افتاد تا هر چه زودتر از جایی آن ضرر را جبران نماید آن سال شنیده بود در فصل برداشت گندمهای مزارع بخاطر فراوانی محصول ارزان شده بود گل آقا شروع کرد به خریدن گندم و انبار کردن انها در پستوی خانه هر چه سکه داشت گندم خرید و انبار کرد تا که انها را به چندین برابر قیمت بفروشد ان بی خبر به فکر مستمندان نبود و هر گز هم در سراسر زندگیش به انها کمک نکرد او فکر نمی کرد که اگر گندم گران شود ان بندگان چه بخورند القصه گل آقای قصه ما گندمها را انبار نمود در ان پستو را با قفلی بزرگ بست تا که هیچ کس نتواند به آن گندم دست بزند روزها از پی هم می گذشتند و گل آقا هم  منتظر بود که قیمت گندمها بالا رود و او انها را به چند برابر بفروشد  روزی ننه کبری همسر گل آقا در مطبخ خانه شان که چسبیده به پستو بود آشپزی می کرد او ان روز تصمیم داشت که اش درست کند او مفداری هیزم جمع کرد و در گوشای از مطبخ بالای اجاق دیگ حبوبات را بار گذاشت و پی کارش رفت تا که ان حبوبات بپزد او تصمیم داشت سری به همسایه اش که به تازگی از سفری زیارتی برگشته بود  بزندننه کبری نیم ساعتی بود که نزد خانم همسایه شان نشسته بود او از خاطرات سفر برای ننه کبری تعریف می کرد و ننه گل در دلش اه می کشید که چرا گل آقا باید انقدر خسیس باشد و حسرت یک مسافرت زیارتی رابه دلش بگذارد  که ناگهان پسر همان همسایه اش با فریاد بلند به همه فهماند که خانه گل آقا اتش گرفته وقتی ننه کبری فهمید که خانه انها آتش گرفته بر سر و صورت خود می کوبید و به طرف خانه اشان که هم اکنون فقط خاکستری از ان باقی مانده بود رسید و ان وضع رادید فورا بیهوش شد همسایه هایی که بخاطر ان اتش سوزی جمع شده بودند عده ای کمک کردند تا او را بهوش اورند از طرفی این خبر به گل اقا رسید او فورا خود را به خانه رساند در طول راه خدا خدا می کرد که بلایی بر سر گندم ها یش نیامده باشد او به فکر ننه کبری نبود که تنها در خانه بود او فقط و فقط به فکر سرمایه اش بود که در حال نابود شدن است خلاصه وقتی گل آقا به خانه رسید دید که از ان خانه فقط خاکستری باقی نمانده بودگل اقا وقتی خانه را دران وضع دید مطمئن شد که همه گند م هایش هم سوخته و کاری از دست کسی بر نمی اید لرزشی شدید تمام بدنش را لرزاند و نیمه هوش همان جا نقش زمین شد و سکته مغزی نمود البته گل اقای قصه ما نمرد بلکه به خاطر مال دنیا نصف بدنش فلج شد و چند ماهی طول کشید تا که به روز اول در اید اینها همه چوب طمعکاری و مال پرستیبود که می خورد ان اتفلقات گل آقا را مدت زیادی زمین گیر کرده بود ایا مال دنیا می ارزد که ادمی سلامتیش را به خطر اندازد و به فکر همسرش نباشد تنها فکرش مال دنیا باشد شما قضاوت کنید حق گل اقا بیشتر از اینها نبود .پایان.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: